وصیت نامه شهرام پور منصوری
سلام به پدر و مادر عزیزم امیدوارم حالتان خوب باشد و دیگر بیشتر از این مشکلی نداشته باشید. پدر و مادر عزیزم همیشه شما را دوست داشتم و در قلبم میباشید و شما بهتر از هر کسی میدانید که من در سن ١٧ سالگی در یک عمل انجام شده قرار گرفتم که حتی روحم از قضیه خبر نداشت و الآن به مدت ١٧ سال است که در زندان زجر میکشم و جوانی و زندگیم را از دست دادهام و تنها من و خدایم از مصیبتهایی که کشیدم خبر داریم و من با کلی فکر کردن دیگر احساس میکنم هیچ راهی برایم نمانده و بعد از این همه سختی که کشیدم فریادم به هیچ کجا نمیرسد ناچار شدم دست به اعتصابغذای خشک بزنم و امروز روز پنجم اعتصابم است و تصور میکنم چند مدت دیگر دوام نمیآورم، امیدوارم بهخاطر این همه مشکلاتی که برای شما درست کردم من را حلال بکنید و از تمام دوستان و آشنایان از طرف من حلالیت بطلبید ولی به یاد داشته باشید همیشه شما را دوست دارم و از آسمان شما را میبینم و تنها چیزی که مرا بیشتر زجر میدهد این است که نتوانستم در کنار شما باشم تا حالا که به سن پیری رسیدید عصای دست شما باشم. از دور دست پایتان را میبوسم پدر و مادر عزیزم به خدا دیگر نمیتوانم این همه سختی را تحمل بکنم
دوستدار و پسر شما شهرام
از شما تقاضا دارم بعد از من زیاد به خودتان سخت نگیرید
زندان گوهردشت -٢٤ خرداد ١٣٩٥.
# ایران #وصیت نامه #شهرام_پورمنصوری #مصیبت #ولایت فقیه
سلام به پدر و مادر عزیزم امیدوارم حالتان خوب باشد و دیگر بیشتر از این مشکلی نداشته باشید. پدر و مادر عزیزم همیشه شما را دوست داشتم و در قلبم میباشید و شما بهتر از هر کسی میدانید که من در سن ١٧ سالگی در یک عمل انجام شده قرار گرفتم که حتی روحم از قضیه خبر نداشت و الآن به مدت ١٧ سال است که در زندان زجر میکشم و جوانی و زندگیم را از دست دادهام و تنها من و خدایم از مصیبتهایی که کشیدم خبر داریم و من با کلی فکر کردن دیگر احساس میکنم هیچ راهی برایم نمانده و بعد از این همه سختی که کشیدم فریادم به هیچ کجا نمیرسد ناچار شدم دست به اعتصابغذای خشک بزنم و امروز روز پنجم اعتصابم است و تصور میکنم چند مدت دیگر دوام نمیآورم، امیدوارم بهخاطر این همه مشکلاتی که برای شما درست کردم من را حلال بکنید و از تمام دوستان و آشنایان از طرف من حلالیت بطلبید ولی به یاد داشته باشید همیشه شما را دوست دارم و از آسمان شما را میبینم و تنها چیزی که مرا بیشتر زجر میدهد این است که نتوانستم در کنار شما باشم تا حالا که به سن پیری رسیدید عصای دست شما باشم. از دور دست پایتان را میبوسم پدر و مادر عزیزم به خدا دیگر نمیتوانم این همه سختی را تحمل بکنم
دوستدار و پسر شما شهرام
از شما تقاضا دارم بعد از من زیاد به خودتان سخت نگیرید
زندان گوهردشت -٢٤ خرداد ١٣٩٥.
# ایران #وصیت نامه #شهرام_پورمنصوری #مصیبت #ولایت فقیه


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر