۱۳۹۴ خرداد ۲۸, پنجشنبه

ایران - قسمتی از دعای صباح-ربانی : دعا: «ترا می‌شناسم! خدایا! خدایا!»

«الهی کیف تطرد مسکینا التجا الیک من الذنوب هاربا» 

ترا می‌شناسم! خدایا! خدایا! 
نرانی تو هرگز ز درگاه و کویت 
کسی را که رو کرده سویت 
گریزان ز تاریکی گمرهی‌ها 

«ام کیف تخیب مسترشدا قصد الی جنابک ساعیا» 

ترا می‌شناسم! خدایا! خدایا! 
نبندی تو در را به روی کسی که 
به امید وصل و رهایی، به سویت شتابد 
به درگاهت آید 
به دستان بساید 
در و حلقه خانه‌ات را 

«ام کیف ترد ظمآنا ورد الی حیاضک شاربا» 

ترا می‌شناسم! خدایا! خدایا! 
که هرگز نمی‌رانی از چشمه‌های زلالت، لب تشنه‌کامی، که جویان و پرسان 
به امید نوشیدن از چشمه‌های پرآبت، رسانده‌ست خود را 

«کلا وحیاضک مترعه فی ضنک المحول و بابک مفتوح للطلب الوغول» 

نه هرگز! نه هرگز! 
که سرچشمه‌های تو همواره جوشان، خروشان و سرشار 
و دروازه‌هایت هماره گشوده‌ست به روی همه راهپویان بیدار 

و انت غایت المسئول و نهایت المامول 

تویی آن نهایت، در آفاق و شوق و تمنا 
تویی آخرین در، تویی حرف آخر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر